دوستان من كجا هستند؟
روزهاشان پرتقالی باد!
پشت شیشه تا بخواهی شب.
در اتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج،
در اتاق من صدای كاهش مقیاس میآمد.
لحظههای كوچك من تا ستاره فكر میكردند.
خواب روی چشمهایم چیزهایی را بنا میكرد:
یك فضای باز، شنهای ترنم، جای پای دوست...