بحث خوبیه،اما اول بذارید تعریفی از مغلطه یا همون سفسطه داشته باشیم...با درود خدمت همه دوستان گرامی.
شاید عنوان تاپیک بگه مسئله ای که امروز میخواهیم روش بحث کنیم، حالت شوخی یا طنز داره.
اما هرگز اینطور نیست، متاسفانه یک حقیقت تلخه که شاید بگم بالای 90 درصد ما آدم ها دچارش هستیم.
این ضرب المثل رو برای الاغی به کار بردن که رفت زیر درخت گردو خوابید.
یک گردو محکم خورد تو سرش، بیدار شد و گفت اگر زیر درخت خربزه خوابیده بودم و میوه خربزه در سر من میخورد چی میشد.
در واقع میخواد قیاس مع الفارق رو توضیح بده که از یک پدیده کوچک، میاد یک نتیجه بزرگ پیش خودش میگیره بدون آنکه حقیقت رو درباره آن پدیده بزرگتر بدونه.
.
.
.
.
اما سئوال اصلی این تاپیک که بشه روش بحث کرد اینه:
فکر میکنید چند درصد باورهاتون در زندگی، بر اساس مغلطه ی مقایسه گردو و خربزه هست؟
چه قدر با استفاده از پدیده های کوچک که به چشم خودتون دیدین، نتیجه گیری های خیلی پیچیده در مورد پدیده های ناشناخته کردین؟
بطور ساده و خلاصه استدلال یا استنتاجیه که از نظر منطقی و علم منطق درست نباشه...
درست؟!
مثال میگم:
شما در شهر یک ساختمان چند طبقه میبنی که خیلی با نظم ساخته شده.
میگی حتما یک معمار با عظمت پشت این ساختمان بوده.
بعدا نگاهی به ستارگان میندازی، میگی پس معمار این زیبایی ها کیست؟
باز با خودت میگی این ساختمان برای بالا رفتن نیاز به مواد اولیه و پی داشته، مواد اولیه از معادن اومده.
حالا مواد اولیه کره زمین و ماه و سیارات و....از کجا اومده؟
اینجا هنگ میکنی و مجبور میشی به مغلطه گردو و خربزه.........
خیلی ها به این اعتقادی ندارند که یکسری سئوالات ممکن است بی پاسخ باشد.
بی پاسخ بودن رو برابر پوچی میگیرن و از جواب کسی استفاده میکنند که به سئوالاتشون با همون مغلطه گردو و خربزه پاسخ بده.
به اکثریت اعتقادات امروز آدم ها نگاه کنی، اساس همینه، یعنی میگه گیاه اگر در فصل زمستان به خواب میره و در بهار زنده میشه، پس آدم هم بعد از مرگ دوباره زنده میشه.
شما اکثر اعتقادات رو اگه نگاه کنی، با استفاده از یک جز معلوم، یک کل نامعلوم رو نتیجه گیری کردن.
حرفها و نتیجه گیریهاتون خیلی عجیبه..!!!
عجیب تر اینکه توی مسائل اعتقادی از جزء به کل رسیدن رو مغلطه میدونین..!!!
یه مثال میرنم ببینم نتیجه ای که میگیرین چیه؟
فرض کنین یه سیب تر و تمیز جلوی خودتون میندارم توی لجن،بعد شما حاضری این سیب رو بخوری؟
چرا؟
ابتدای پستم تعریف مغلطه کردم تا مشخص بشه مثال هایی که زدین در چه حیطه ای از کلام و معنا و بالطبع منطق قرار داره...
به نظر شما هرآنچه انسان نتونست به عینه ببینه یا به عینه اون مطلب رو درک کنه,اما با تفکر و تعقل به درستی یا نادرستی موضوع پی ببره و بهش ایمان بیاره و باور داشته باشه مغالطه کرده؟
و شما هرآنچه که میبینید رو فقط قبول دارید؟
پس قدرت عقل و تفکر واسه چیه؟
چون طبق باور شما از جزء به کل رسیدن درست نیست...
شما با چشمتون نمای کوچکی از دنیای بیرون رو میبینید(همون جزء معلوم) پس باید این قابلیت رو داشته باشید که با عقلتون فکر کنین،آنچه رو که دیدید پرورش بدین،تجزیه تحلیل کنین،در ابعاد گوناگون بررسی کنین و به بعدهای بزرگتر بسط و تعمیم بدید(همون کل نامعلوم) البته با دلایل منطقی...