هنر صدر مسيحيت و هنر اسلامي
هنر مسيحيت آغازين (مقابر دخمه اي، معماري)
هنر مسيحيت آغازين
سبکي را که مسيحيت پيشين مي ناميم مي توانيم سبک رومي پسين، يا آنچنان که در عرف تاريخ هنر رايج است، سبک باستاني پسين بناميم.
آثار متعلق به دوره مسيحيت را فقط از روي موضعشان مي توانيم از آثار متعلق به دوره رواج دين روم تشخيص دهيم نه از روي سبکشان، بر روي هم، مسيحيان آن زمان درست به اندازه معتقدان به دين روم، «رومي» بودند، هنرها و صنايع دستي گذشتگان را مي آموختند، در محيط ايشان تربيت مي شدند و به زبان ايشان سخن مي گفتند. خود کليساي مسيحي، از لحاظ سازمان و فلسفه اش، شديداً به ساختار زندگي يوناني – رومي مديون بود؛ در هنر مسيحيت آغازين، با تحول ساده اي از مضامين متعلق به دين روم به دين مسيحي و آزادانه ترين نوع عاريت گيري از موضوعات و شيوه هاي پيش از مسيحيت روبرو مي شويم. شکلهاي مختلط يا دورگه در سراسر امپراتوري مسيحي شده روم، به بيشترين تعداد ممکن و يا بيشترين حد درآميختگي سکبهاي محلي توليد مي شوند و تشخيص يک سبک واحد – يا چندين سبک – را که قطعاً بشود عنوان مسيحيت پيشين بدان داد يا بشود آن را نمونه منحصر به فرد آن چيزي دانست که ما هنر مسيحيت پيشين مي ناميم، غيرممکن مي سازد. آنچه در هنرهاي تجسمي رخ مي دهد گونه اي «طبيعت زدايي» از ناتوراليسم يوناني – رومي، يا همان چيزي است که مقدمات پيدايشش را در ستون ترايانوس و پيشرفتش را در نقشهاي برجسته طاق کنستانتين از نظر گذرانده ايم، شيوه هاي کهن گرايانه، به ناگاه در مسير ناتوراليسم قديمي ظاهر مي شوند و شباهت آفريده هاي هنري به الگوهاي اوليه يوناني – رومي که منشأ نهايي اين آثار هستند، رفته رفته کمتر مي شود. اين روند طبيعت زدايي، که به درجات متفاوت تحت تأثير سبکهاي بربرها بود، تا دوره سده هاي ميانه در دنياي غرب ادامه پيدا مي کند. اين پديده به هيچ وجه نبايد صرفاً به معني نفي سبک يوناني – رومي يا مثله سازي ناشيانه آن توسط انسانهايي تلقي شود که حس تشخيص آن و مهارت دستي لازم براي آن را از دست داده بودند. بلکه پديده مزبور حاصل جهان نگري سراپا تازه اي بود که باعث دگرگوني سنت ناتوراليستي مي شود. هنر مسيحيت پيشين، بازتاب اين دگرگوني در جريان عمل است..
■
مقابر دخمه اي
ارزشمندترين يادمانهاي دوره پيگرد، ناپيداترين يادمانهاي رم هستند؛ اين يادمانها تماماً در زير زمين قرار گرفته اند و به همين علت، مقابر دخمه اي ناميده مي شوند. اين مقابر، شبكه هاي گسترده اي از دالانها و اتاقكهاي زيرزميني در زير شهر رم و شهرهايي هستند كه به عنوان گورستانهايي پنهاني براي دفن مردگان مسيحي – كه بيشترشان در رديف شهداي اوليه مسيحيت به شمار مي روند – طراحي شده بودند.
مقابر دخمه اي از سده دوم تا سده چهارم پيوسته مورد استفاده بوده اند و تخمين زده مي شود كه فقط در مقابر دخمه اي رم نزديك به چهار ميليون جسد دفن شده باشد. اين مقابر در روزهاي پيگرد به عنوان مخفيگاهي براي پناهندگان مورد استفاده قرار مي گرفتند؛ مدرك اثبات اين سخن، پلكانهاي مسدود و مجزا، تورفتگيها و گذرگاههاي مخفي و درهاي مخفي نگه داشته شده ورودي و خروجي است. بدون ترديد در اين دخمه ها آيينهاي سري مسيحي نيز اجرا مي شده است و نقش اصلي آنها جاي دادن مردگان بوده است.
270
- نقشه مقابر دخمه اي كاليكستوس ، رم ، سده دوم ب م . و مقطع دالان اصلي كهن ترين منطقه
1 و 2 دالانهاي اصلي
3. طبقه فرو ريخته پاييني
4. كوبيكولوم ( نمازخانه تدفيني)
توضيح :چهارگوشهاي باز، لوكولوس هستند
دالان و لوكولوس هاي مقبره دخمه اي پامفيليوس ، رم ، سده سوم ب م.
272↓– سقف نقاشي شده مقبره دخمه اي دو قديس به نامهاي سان پيترو و سان مارچلينو، رمف سده چهارم ب م
در رم، مقابر دخمه اي به صورت تونلهايي در دل لايه متخلخل خاك توفا كه سازندگان قديمي شهرهاي مردگان در دوره اتروسكها از خواص عاليش بهره ها گرفته بودند، ساخته مي شدند . پس از آنكه قطعه زميني براي گورستان برگزيده مي شد (مطابق قوانين رومي، مسيحيان مي توانستند مالك زمين باشند) دالاني به پهناي 90 تا 120 سانتي متر و فاصله مناسبي از سطح زمين، دورتادور آن حفر مي كردند (تصوير 270). در سطح ديوارهاي جانبي اين دالانها، تورفتگيهايي به موازات محور دالان براي نگهداري از اجساد مردگان گشوده مي شد، اين تورفتگيها كه لوكولوس ناميده مي شدند، مانند تاقچه هايي بر روي يكديگر كنده مي شدند ( غالباً اتاقكهاي كوچكي به نام كوبيكولوم به عنوان نمازخانه تدفيني در ديوارها ساخته مي شدند و طاق بندي متفاوتي داشتند. وقتي دالانهاي پيراموني اوليه پر از لوكوس و كوبيكولوم مي شدند دالانهاي ديگري عمود بر آنها حفر مي كردند و اين روند تا جايي كه فضاي جانبي اجازه مي داد ادامه پيدا مي كرد. آنگاه سطوح يا لايه هاي پايين تر را حفاري و از طريق پلكانهايي به يكديگر متصل مي كردند و تعداد لايه هاي مزبور در بعضي از شبكه ها تا پنج طبقه مي رسيد. وقتي محوطه هاي تدفيني مجاور متعلق به اعضاي يك انجمن اخوت مسيحي، يا اهدايي يا خريداري شده در اختيار عده واحدي قرار مي گرفت، ميان گورستانهاي مربوط راههاي ارتباطي گشوده مي شد و گورستانهاي مزبور بدين طريق از جناحين گسترش مي يافتند و تدريجاً بر وسعتشان افزوده مي شد. پس از اعلام رسميت دين مسيحي، ساختن مقابر دخمه اي از رواج افتاد و از آنچه ساخته شده بود به عنوان مكانهاي مقدس، يادگارشهداي بزرگ و زيارتگاهي براي دينداران استفاده مي شد.
بسياري از كوبيكولومها را با نقاشي هاي ديواري به شيوه باستاني پسين (دين روم)، حتي از لحاظ موضوع، تزيين مي كردند و در تفسير اين نقاشيها مي گفتند كه با اعتقادات ايشان سازگار هستند. طرحهاي هندسي سقف نقاشي شده مقبر دخمه اي دو قدّيس به نامهاي سان پيترو و سان مارچلينو در رم (تصوير
272) به معني قبه فلك (دايره بزرگ) به كار گرفته شده و درونش را نقش صليب يعني مظهر اصلي ايمان مسيحي فرا گرفته است. بازوهاي چليپا به نيمدايره هايي ختم مي شوند كه در درونشان صحنه هايي برگرفته از كتاب عهد عتيق درباره زندگي يونس شرح داده شده كه در سمت چپ به دريا پرتاب مي شود و در سمت راست از كام نهنگ بيرون مي آيد و در قسمت پايين بار ديگر سالم و تندرست بر زمين خشك ديده مي شود كه از معجزه نجات خودش و رحمت خداوندگاري غرق در انديشه شده است.
فضاهاي بين اين نيمدايره ها با پيكره هاي اورانس يا اعضاي انجمن مسيحي كه دستهايشان را به نشانه نيايش به آسمان بلند كرده اند اشغال شده است؛ اين حالت كشيش وار امروزه نيز در مراسم عشاي رباني كاتوليكهاي رومي تكرار مي شود و احتمالاً به همان گذشته هاي دور و دراز مربوط مي شود. در قاب مدور مياني، مسيح را در لباس چوپاني نيكوكار و جوان مي بينيم كه حضورش در صحنه داستان يونس حكايت از منجي بودنش دارد. موضوع چوپان نيكوكار را مي توان پيگيري كرد و به هنر كهن يوناني و مصري رسيد، ولي در اينجا چوپان نيكوكار به نگهبان وفادار گوسفندان مسيحي تبديل مي شود كه به حواريون خويش مي گويد ‹بره هايم را تغذيه كنيد، گوسفندانم را تغذيه كنيد». در اينجا شايان تذكر است كه در مقابر دخمه اي متعلق به دوره پيگرد مسيح تقريباً هميشه يا در لباس چوپان نيكوكار شبيه سازي مي شد يا در لباس يك آموزگار بعدها يعني وقتي مسيحيت دين رسمي امپراتوري روم گرديد. مسيح خصوصياتي امپراتورانه چون هاله گرد سر، رداي ارغواني، تاج و نشانه ها ديگري حاكي از سركردگي خود پيدا كرد.
سبك نقاشان مقابر دخمه اي، غالباً همان امپرسيونيسم شتابان و طرح گونه اي است كه در نخستين نقاشي هاي رومي متعلق به آخرين دوره پومپئي از نظر گذرانده ايم، و اجراي آن از خوب تا بد و غالباً بد، در نوسان است. بايد در نظر داشته باشيم كه مقابر دخمه اي، مكانهايي بد يمن براي هنر زينتگر ديواري بودند. هوا از تعفن اجساد فاسد شده سنگين بود، رطوبت زياد بود و روشنايي كه عموماً از طريق چراغهاي روغني تأمين مي شد به هيچ وجه براي آفريدن نقاشيهاي ظريف و اجراي طاقت فرساي چنان كاري كافي نبود. براي كشيدن طرحهاي سقفي و طرحهاي روي طاقها و نيمدايره ها، نقاش مي بايست بدنش را به حالتهاي دشوار و خسته كننده اي در مي آورد و به همين علت جاي شگفتي نيست كه كارش را چنان شتابان به پايان مي رسانده و نتايجي چنان كم ارزش مي گرفته است.