نام و نسب
سيد محمد باقر فرزند محمد داماد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» از علماى بزرگ وحكماى برجسته عهد صفوى است. نسب ميرداماد به امام حسين(ع) مى رسد. وى لقب «داماد» را پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سيد محمد داماد استرآبادى به سبب داشتن افتخار دامادى محقق كركى فقيه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوى ملقب به «داماد» گرديد. بعدها اين لقب به فرزندش محمد باقر نيز اطلاق شد. (1)
ولادت
سيد محمد باقر استرآبادى در حدود سال 960 هجرى قمرى ديده به دنيا گشود. (2) عنوان استرآبادى ظاهرا به دليل انتساب پدران وى به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنيا نيامده است چرا كه پدرش سيد محمد داماد، مسلما در مركز سياسى كشوربوده و دليل و نقلى بر سكونت خانوداه ميرداماد در استرآباد وجود ندارد. (3)
درباره ازدواج سيد محمد داماد با دختر محقق كركى (ره) حكايت جالبى نقل شده است:
در كتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، عليقلى خان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است كه شيخ اجل على بن عبدالعالى، محقق كركى - كه خداوند رحمتش كند - در خواب ديد كه اميرالمؤمنين (ع) به او فرمود دخترش را به همسرى مير شمس الدين محمد - پدرميرداماد - درآورد. و فرمود كه از وى فرزندى به دنيا خواهد آمد كه وارث علوم انبياء واوصياء مى گردد. شيخ (ره) دختر خود را به تزويج او درآورد. ليكن دختر پيش از آن كه فرزندى به دنيا آورد وفات كرد. شيخ از خواب خود متحير مانده بود. بار ديگراميرالمؤمنين(ع) را در خواب ديد كه فرمود ما اين دخترت را قصد نكرده بوديم بلكه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آن گاه شيخ همان دخترش را به ازدواج سيد شمس الدين محمد درآورد و ميرداماد از او متولد شد. (4)
آن خواب بعدها به واقعيت پيوست و ميرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر يافت و به استادى رسيد و بر همتايان خود برترى يافت.
تحصيلات و اساتيد ميرداماد(ره)
از آنجا كه محمدباقر در خاندانى شريف و اهل فضل و كمال رشد مى يافت، از همان اواكودكى به تحصيل علم تشويق و ترغيب شد. تحصيلات علوم دينى را در خردسالى در مشهدآغاز نمود و پس از چندى نزد اساتيد و فضلاى آن ديار به تلمذ پرداخت.
از اساتيد او در مشهد مرحوم سيد على فرزند ابى الحسن موسوى عاملى است. (5) مرحوم شيخ حر عاملى در كتاب امل الامل راجع به وى مى نويسد: «او از بزرگان علما وفضلاى عصر خويش و از شاگردان شيخ ما، شهيد ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقيه و باورع بود. (6) سيد على بن ابى الحسن عاملى همان طور كه از نام وى برمى آيد از علماى جبل عامل لبنان بود و سپس به ايران مهاجرت كرد.
استاد ديگر ميرداماد كه در رشد علمى وى تاثير گذاشت فقيه بلند مرتبه شيخ عزالدين حسين فرزند عبدالصمد عاملى (م 984ه 0 ق)، پدر شيخ بهايى از علماى بزرگ منطقه جبل عامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زين الدين على بن احمد عاملى معروف به شهيد ثانى (شهادت در 966ه. ق) بود و پس از كشته شدن شهيد ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را كه ناامن شده بود ترك كرد و چون در ايران مذهب تشيع رسميت يافته و محل امن و مناسبى براى شيعه محسوب مى شد به ايران مهاجرت كرد. در اين سفر پسرش محمد، شيخ بهايى كه هنوز اين لقب را نداشت و بيش از سيزده سال از عمر وى نمى گذشت همراه او بود.
شيخ عزالدين حسين بن عبدالصمد پس از چندى شيخ الاسلام قزوين پايتخت شاه طهماسب صفوى شد. سپس در حدود سال 969ه. ق با همين منصب به مشهد رفت.
توقف او در مشهد مقدس بيش از دو سال طول نكشيد و او در سال 971ه. ق با همان سمت به هرات مهاجرت كرد و در آن جا تعليم محمد خدابنده وليعهد شاه طهماسب را به عهده گرفت. در شهر هرات پيروان اهل تسنن زياد بودند. پس از مهاجرت وى به هرات گروه بسيارى از علما و طلاب در پيرامون او گرد آمدند. در مدت هشت سال اقامت آن فقيه بلندمرتبه در هرات (در حدود سالهاى 971 تا 979) حوزه علمى غنى و پر رونقى تشكيل شد وگروه بسيارى به ارشاد وى شيعه شدند.
استفاده ميرداماد از حضور اين فقيه بزرگ در همين دوران صورت گرفته است. گفتيم كه فقيه گرانقدر عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملى (ره) تا حدود سال 971ه. ق را در مشهداقامت داشت و ميرداماد نيز تحصيلاتش را در مشهد آغاز نمود. ليكن با توجه به اين كه درآن سالها ميرداماد در حدود يازده سال بيشتر نداشته نمى توانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شيخ عزالدين حسين كه در سطوح عالى تدريس مى نموده استفاده كرده باشد.
به همين جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار ميرداماد را در نظر داشته باشيم استفاده مير ازحضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ايشان در هرات و در حداثت سن ميرداماد بوده است. ازتاليفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخيار الى الاخبار و (7)....
ديگر استاد ميرداماد دايى گرامى اش، فقيه جليل، مرحوم عبادالعالى عاملى (م 993ه. ق)فرزند مرحوم محقق كركى است. مرحوم شيخ حر عاملى در امل الامل درباره وى مى گويد:«او فردى فاضل، فقيه، محدث، محقق، متكلم، عابد و از مشايخ بسيار بزرگ بود. وى ازپدرش و معاصرين ديگر روايت مى كند و محمد باقر حسينى داماد - ميرداماد از او اجازه روايى دارد. او را رساله اى است دقيق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.» (8)
اين سه بزرگوار كه در برخى از كتب شرح حال و تاريخ به عنوان اساتيد و مشايخ ميرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بوده اند.
اساتيد ميرداماد در علوم عقلى كه وجه مشخصه علمى اوست و ما وى را به اين جهت به شهرت مى شناسيم بدرستى معلوم نيست، مگر اشاره اى كه در تاريخ عالم آراى عباسى آمده است. در اين كتاب از ميان كسانى كه ميرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به درباروليعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از «امير فخرالدين سماك استرآبادى» نام برده شده است. (9)
در همين كتاب در شرح حال فخرالدين سماك استرآبادى آمده است كه وى در علوم معقول تبحر داشته و از شاگردان امير غياث الدين منصور شيرازى بوده است. حاشيه برالهيات تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى از تاليفات اوست. (10)
بنابر آنچه قطب الدين لاهيجى، شاگرد ميرداماد درباره استاد خود گفته است مير برخى ازكتب را خود مطالعه مى كرده و با نيروى فهم خويش فرا مى گرفته است. (11)
با توجه به گفته قطب الدين لاهيجى بايد اذعان داشت كه تنها استاد فلسفه و حكمت ميرداماد (ره) امير فخرالدين سماك بوده است. امير فخرالدين سماك فيلسوفى بنام وصاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشيه اى بر الهيات (كه بخشى از كتاب تجريدالاعتقاد را تشكيل مى دهد و كتاب كلامى - فلسفى است) تنها تاليف شناخته شده وى است.
به همين جهت بايد گفت آنچه ميرداماد را حكيمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانيده هماناسعى فكرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى كه او را در فهم و تحليل مباحث دقيق و پيچيده فلسفى كه به ذهنى دقيق و نقاد نياز دارد مدد رسانيده است.
از آنجا كه وليعهد، محمد خدابنده در سال 980ه. ق هرات را ترك كرد و در شيرازاقامت گزيد ميرداماد در پايان قامت خدابنده در هرات بيش از بيست سال نداشته است. باتعبيرى از كتاب عالم آراى عباسى چنين برمى آيد كه وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است: « - ميرداماد - در زمان نواب اسكندر شان - محمدخدابنده - به اردوى معلى - هرات - آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلى مشرف گشته مدتى با امير فخرالدين سماك استرآبادى و ساير دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.» (12)
دوران تحصيل ميرداماد در هرات دوران تحصيلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پايان اين دوره بود كه به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
گفتيم كه فقيه گرانقدر شيخ عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملى، استاد ميرداماد در سال 980ه. ق هرات را ترك كرد و به قزوين بازگشت. در همين سال بود كه محمد خدابنده وليعهد نابيناى شاه طهماسب به امر شاه هرات را ترك گفت و به حكومت شيراز منصوب شدو حكمروايى هرات به پسر هشت ساله او حمزه ميرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده ازهرات به شيراز به معناى روگردانى شاه از وليعهد خويش و در واقع عزل وى از منصب ولايتعهدى بود.
در اثناى همين تحولات بود كه شيخ عزالدين حسين عاملى هرات را ترك گفته و به پايتخت يعنى قزوين بازگشت. پس از مهاجرت وى، هرات ديگر اهميت علمى خود را ازدست داد. از همين رو ميرداماد نيز بايد هرات را در همين سالها ترك گفته باشد.
مهاجرت به اصفهان
در سال 984ه. ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيات وعمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوم (سلطنت از984 تا 985) به سلطنت رسيد.
رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و پاكدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را كه در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمايت قرار داد. مطربان و خنياگران كه در عهد شاه طهماسب به دليل اجتناب از منهيات رانده شده بودنددوباره در اردوى شاه جمع شدند. (13)
آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مى تواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و شيخ بهايى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزالدين پدر شيخ بهايى و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد.
در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسين عالى بود و طلاب سختكوش و جدى به تحصيل علوم و معارف مشغول بودند. ميرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حكمت تدريس مى كرد. شيخ بهايى نيز در همان مدرسه تفسير، فقه، حديث و رجال درس مى داد و ميرفندرسكى ديگر معاصر ميرداماد ملل و نحل تدريس مى كرد. (14)
در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال 999ه. ق پايتخت از قزوين به اصفهان منتقل شد. به دليل حمايتها و تشويقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محيطى امن و برخوردار از تكريم و تشويق حكومت، رفته رفته بر رونق و اهميت حوزه اصفهان افزوده شد.
سيد محمد باقر فرزند محمد داماد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» از علماى بزرگ وحكماى برجسته عهد صفوى است. نسب ميرداماد به امام حسين(ع) مى رسد. وى لقب «داماد» را پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سيد محمد داماد استرآبادى به سبب داشتن افتخار دامادى محقق كركى فقيه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوى ملقب به «داماد» گرديد. بعدها اين لقب به فرزندش محمد باقر نيز اطلاق شد. (1)
ولادت
سيد محمد باقر استرآبادى در حدود سال 960 هجرى قمرى ديده به دنيا گشود. (2) عنوان استرآبادى ظاهرا به دليل انتساب پدران وى به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنيا نيامده است چرا كه پدرش سيد محمد داماد، مسلما در مركز سياسى كشوربوده و دليل و نقلى بر سكونت خانوداه ميرداماد در استرآباد وجود ندارد. (3)
درباره ازدواج سيد محمد داماد با دختر محقق كركى (ره) حكايت جالبى نقل شده است:
در كتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، عليقلى خان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است كه شيخ اجل على بن عبدالعالى، محقق كركى - كه خداوند رحمتش كند - در خواب ديد كه اميرالمؤمنين (ع) به او فرمود دخترش را به همسرى مير شمس الدين محمد - پدرميرداماد - درآورد. و فرمود كه از وى فرزندى به دنيا خواهد آمد كه وارث علوم انبياء واوصياء مى گردد. شيخ (ره) دختر خود را به تزويج او درآورد. ليكن دختر پيش از آن كه فرزندى به دنيا آورد وفات كرد. شيخ از خواب خود متحير مانده بود. بار ديگراميرالمؤمنين(ع) را در خواب ديد كه فرمود ما اين دخترت را قصد نكرده بوديم بلكه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آن گاه شيخ همان دخترش را به ازدواج سيد شمس الدين محمد درآورد و ميرداماد از او متولد شد. (4)
آن خواب بعدها به واقعيت پيوست و ميرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر يافت و به استادى رسيد و بر همتايان خود برترى يافت.
تحصيلات و اساتيد ميرداماد(ره)
از آنجا كه محمدباقر در خاندانى شريف و اهل فضل و كمال رشد مى يافت، از همان اواكودكى به تحصيل علم تشويق و ترغيب شد. تحصيلات علوم دينى را در خردسالى در مشهدآغاز نمود و پس از چندى نزد اساتيد و فضلاى آن ديار به تلمذ پرداخت.
از اساتيد او در مشهد مرحوم سيد على فرزند ابى الحسن موسوى عاملى است. (5) مرحوم شيخ حر عاملى در كتاب امل الامل راجع به وى مى نويسد: «او از بزرگان علما وفضلاى عصر خويش و از شاگردان شيخ ما، شهيد ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقيه و باورع بود. (6) سيد على بن ابى الحسن عاملى همان طور كه از نام وى برمى آيد از علماى جبل عامل لبنان بود و سپس به ايران مهاجرت كرد.
استاد ديگر ميرداماد كه در رشد علمى وى تاثير گذاشت فقيه بلند مرتبه شيخ عزالدين حسين فرزند عبدالصمد عاملى (م 984ه 0 ق)، پدر شيخ بهايى از علماى بزرگ منطقه جبل عامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زين الدين على بن احمد عاملى معروف به شهيد ثانى (شهادت در 966ه. ق) بود و پس از كشته شدن شهيد ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را كه ناامن شده بود ترك كرد و چون در ايران مذهب تشيع رسميت يافته و محل امن و مناسبى براى شيعه محسوب مى شد به ايران مهاجرت كرد. در اين سفر پسرش محمد، شيخ بهايى كه هنوز اين لقب را نداشت و بيش از سيزده سال از عمر وى نمى گذشت همراه او بود.
شيخ عزالدين حسين بن عبدالصمد پس از چندى شيخ الاسلام قزوين پايتخت شاه طهماسب صفوى شد. سپس در حدود سال 969ه. ق با همين منصب به مشهد رفت.
توقف او در مشهد مقدس بيش از دو سال طول نكشيد و او در سال 971ه. ق با همان سمت به هرات مهاجرت كرد و در آن جا تعليم محمد خدابنده وليعهد شاه طهماسب را به عهده گرفت. در شهر هرات پيروان اهل تسنن زياد بودند. پس از مهاجرت وى به هرات گروه بسيارى از علما و طلاب در پيرامون او گرد آمدند. در مدت هشت سال اقامت آن فقيه بلندمرتبه در هرات (در حدود سالهاى 971 تا 979) حوزه علمى غنى و پر رونقى تشكيل شد وگروه بسيارى به ارشاد وى شيعه شدند.
استفاده ميرداماد از حضور اين فقيه بزرگ در همين دوران صورت گرفته است. گفتيم كه فقيه گرانقدر عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملى (ره) تا حدود سال 971ه. ق را در مشهداقامت داشت و ميرداماد نيز تحصيلاتش را در مشهد آغاز نمود. ليكن با توجه به اين كه درآن سالها ميرداماد در حدود يازده سال بيشتر نداشته نمى توانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شيخ عزالدين حسين كه در سطوح عالى تدريس مى نموده استفاده كرده باشد.
به همين جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار ميرداماد را در نظر داشته باشيم استفاده مير ازحضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ايشان در هرات و در حداثت سن ميرداماد بوده است. ازتاليفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخيار الى الاخبار و (7)....
ديگر استاد ميرداماد دايى گرامى اش، فقيه جليل، مرحوم عبادالعالى عاملى (م 993ه. ق)فرزند مرحوم محقق كركى است. مرحوم شيخ حر عاملى در امل الامل درباره وى مى گويد:«او فردى فاضل، فقيه، محدث، محقق، متكلم، عابد و از مشايخ بسيار بزرگ بود. وى ازپدرش و معاصرين ديگر روايت مى كند و محمد باقر حسينى داماد - ميرداماد از او اجازه روايى دارد. او را رساله اى است دقيق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.» (8)
اين سه بزرگوار كه در برخى از كتب شرح حال و تاريخ به عنوان اساتيد و مشايخ ميرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بوده اند.
اساتيد ميرداماد در علوم عقلى كه وجه مشخصه علمى اوست و ما وى را به اين جهت به شهرت مى شناسيم بدرستى معلوم نيست، مگر اشاره اى كه در تاريخ عالم آراى عباسى آمده است. در اين كتاب از ميان كسانى كه ميرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به درباروليعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از «امير فخرالدين سماك استرآبادى» نام برده شده است. (9)
در همين كتاب در شرح حال فخرالدين سماك استرآبادى آمده است كه وى در علوم معقول تبحر داشته و از شاگردان امير غياث الدين منصور شيرازى بوده است. حاشيه برالهيات تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى از تاليفات اوست. (10)
بنابر آنچه قطب الدين لاهيجى، شاگرد ميرداماد درباره استاد خود گفته است مير برخى ازكتب را خود مطالعه مى كرده و با نيروى فهم خويش فرا مى گرفته است. (11)
با توجه به گفته قطب الدين لاهيجى بايد اذعان داشت كه تنها استاد فلسفه و حكمت ميرداماد (ره) امير فخرالدين سماك بوده است. امير فخرالدين سماك فيلسوفى بنام وصاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشيه اى بر الهيات (كه بخشى از كتاب تجريدالاعتقاد را تشكيل مى دهد و كتاب كلامى - فلسفى است) تنها تاليف شناخته شده وى است.
به همين جهت بايد گفت آنچه ميرداماد را حكيمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانيده هماناسعى فكرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى كه او را در فهم و تحليل مباحث دقيق و پيچيده فلسفى كه به ذهنى دقيق و نقاد نياز دارد مدد رسانيده است.
از آنجا كه وليعهد، محمد خدابنده در سال 980ه. ق هرات را ترك كرد و در شيرازاقامت گزيد ميرداماد در پايان قامت خدابنده در هرات بيش از بيست سال نداشته است. باتعبيرى از كتاب عالم آراى عباسى چنين برمى آيد كه وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است: « - ميرداماد - در زمان نواب اسكندر شان - محمدخدابنده - به اردوى معلى - هرات - آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلى مشرف گشته مدتى با امير فخرالدين سماك استرآبادى و ساير دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.» (12)
دوران تحصيل ميرداماد در هرات دوران تحصيلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پايان اين دوره بود كه به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
گفتيم كه فقيه گرانقدر شيخ عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملى، استاد ميرداماد در سال 980ه. ق هرات را ترك كرد و به قزوين بازگشت. در همين سال بود كه محمد خدابنده وليعهد نابيناى شاه طهماسب به امر شاه هرات را ترك گفت و به حكومت شيراز منصوب شدو حكمروايى هرات به پسر هشت ساله او حمزه ميرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده ازهرات به شيراز به معناى روگردانى شاه از وليعهد خويش و در واقع عزل وى از منصب ولايتعهدى بود.
در اثناى همين تحولات بود كه شيخ عزالدين حسين عاملى هرات را ترك گفته و به پايتخت يعنى قزوين بازگشت. پس از مهاجرت وى، هرات ديگر اهميت علمى خود را ازدست داد. از همين رو ميرداماد نيز بايد هرات را در همين سالها ترك گفته باشد.
مهاجرت به اصفهان
در سال 984ه. ق شاه طهماست (سلطنت از 920 تا 984) كه به اجتناب از منهيات وعمل به احكام شرعى سخت پايبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعيل دوم (سلطنت از984 تا 985) به سلطنت رسيد.
رفتار و اعتقادات شاه اسماعيل دوم برخلاف پدرش بود. وى كسانى را كه در زمان شاه طهماسب به زهد و پاكدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را كه در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمايت قرار داد. مطربان و خنياگران كه در عهد شاه طهماسب به دليل اجتناب از منهيات رانده شده بودنددوباره در اردوى شاه جمع شدند. (13)
آغاز سلطنت شاه اسماعيل دوم مى تواند دليلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون ميرداماد و شيخ بهايى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حكومت باشد. بخصوص آن كه شيخ عزالدين پدر شيخ بهايى و استاد آن دو عالم معاصر در همين سال پس از انجام حج تصميم به اقامت در بحرين گرفت و از مركز حكومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت كرد.
در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسين عالى بود و طلاب سختكوش و جدى به تحصيل علوم و معارف مشغول بودند. ميرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حكمت تدريس مى كرد. شيخ بهايى نيز در همان مدرسه تفسير، فقه، حديث و رجال درس مى داد و ميرفندرسكى ديگر معاصر ميرداماد ملل و نحل تدريس مى كرد. (14)
در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال 999ه. ق پايتخت از قزوين به اصفهان منتقل شد. به دليل حمايتها و تشويقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محيطى امن و برخوردار از تكريم و تشويق حكومت، رفته رفته بر رونق و اهميت حوزه اصفهان افزوده شد.