به نام خالق مادر
این را برای این روز عزیز نوشتم تا اگر تا حالا به مادراتون محبت می کردید این محبت بیشتر شود و اگر هم کم محبت بودید(چون فکر نکنم کسی بی محبت باشد) بیشتر به مادراتون محبت کنید.دمتنم گرم...
قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیام 000000000000000000000000000000000000000000 که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند 00000000000000000000000000000000000000000چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلوده زند00000000000000000000000000000000000000000000بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند000000000000000000000000000000000000000000همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است 00000000000000000000000000000000000000شهد در کام من و توست شهنگ
نشوم یک دل و یک رنگ تو را 0000000000000000000000000000000000000تا نسازی دل او لز خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی 000000000000000000000000000000000000باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه ی تنگش بدری 00000000000000000000000000000000000000دل برون آری از آن سینه ی تنگ
گرم و خونین به منش باز آری 000000000000000000000000000000000000000000تا برد زآینه ی قلبم زنگ
عاشق بی خرد نا هنجار 0000000000000000000000000000000000000000نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد برد 0000000000000000000000000000000000000000000مست از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر افکند به خاک 00000000000000000000000000000000000000000سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوقه نمود 00000000000000000000000000000000000000000دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین 0000000000000000000000000000000000000000و اندکی رنجه شد او را آرنگ
آن دل گرم که جان داشت هنوز 0000000000000000000000000000000000000000اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمد 000000000000000000000000000000000000000000000پی برداشتن دل آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون 0000000000000000000000000000000000000000000آهسته آید برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش! 000000000000000000000000000000000000000000وای پای پسرم خورد به سنگ!
داد معشوقه به عاشق پیام 000000000000000000000000000000000000000000 که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند 00000000000000000000000000000000000000000چهره پرچین و جبین پر آژنگ
با نگاه غضب آلوده زند00000000000000000000000000000000000000000000بر دل نازک من تیر خدنگ
از در خانه مرا طرد کند000000000000000000000000000000000000000000همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است 00000000000000000000000000000000000000شهد در کام من و توست شهنگ
نشوم یک دل و یک رنگ تو را 0000000000000000000000000000000000000تا نسازی دل او لز خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی 000000000000000000000000000000000000باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه ی تنگش بدری 00000000000000000000000000000000000000دل برون آری از آن سینه ی تنگ
گرم و خونین به منش باز آری 000000000000000000000000000000000000000000تا برد زآینه ی قلبم زنگ
عاشق بی خرد نا هنجار 0000000000000000000000000000000000000000نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد برد 0000000000000000000000000000000000000000000مست از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر افکند به خاک 00000000000000000000000000000000000000000سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوقه نمود 00000000000000000000000000000000000000000دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین 0000000000000000000000000000000000000000و اندکی رنجه شد او را آرنگ
آن دل گرم که جان داشت هنوز 0000000000000000000000000000000000000000اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمد 000000000000000000000000000000000000000000000پی برداشتن دل آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون 0000000000000000000000000000000000000000000آهسته آید برون این آهنگ:
آه دست پسرم یافت خراش! 000000000000000000000000000000000000000000وای پای پسرم خورد به سنگ!